feed online

feed online

feed online

feed online

خاطرات خنده دار

یه دوستی تعریف میکردیه روز امتحانمو بد دادم از یه بنده خدا خواستم بیاد خودشو جای پدرم جا بزنه اونم قبول کرد
رفتیم بعد وقتی جواب امتحانو گرفت زاااااارت یدونه خوابوند زیر گوشم گفت این چه وضعه درس ‌ خونده
منم یدونه زدم بهش(ارام)گفتم به تو چه احمق 

اونم کمربندشو دراوورد تو حیاط دنبالم کرد
من بدو اون بدو
دیگه از اون به بعد کارناممو میدادن به خودم 
میگفتن بابای این اعصاب نداره 
خخخخخخخخخ

ادامه مطـــلب در منبع...
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.